مدیـریـت بحـــران

امیـن امینـی

دکترای رفتارسازمانی و منابع انسانی

 

سیستم ها و نظام ها به مثابه سوژه نمایان نمی شوند ، اما تنها سوژه ها هستند که می توانند در بحران ها درگیر شوند . تنها هنگامی که اعضای یک جامعه اصلاحات ساختاری را به مثابه خطری برای موجودیت مستمر خود تلقی کنند و احساس کنند که هویت اجتماعی آنان در خطر است می توانیم از بحران ها صحبت کنیم . اختلال در همبستگی نظام ، تنها هنگامی است که همبستگی اجتماعی و هنجارها در خطر است . بحران مفهومی خاص برای دلالت بر مصادیقی عام  ( همچون از هم گسیختگی ، بی نظمی، دگرگونی دفعی ،شکنندگی بیش از حد ، تهدید ارزش ها و فورسماژورها) است . از این رو این مفهوم در میان ادبیات ناظر بر نا آرامی قرار می گیرند که بسته به نوع بحران می توان انواع مختلفی را بیان نمود ، نظیر بحران های فردی ، بحران های خانوادگی ، بحران های محلی ، بحران های شهری ، بحران های کشوری ، بحران های ملی ، بحران های منطقه ای و بحران های فرا منطقه ای بین المللی ، کاربردی ترین مثال که تمام موارد مذکور را در بر می گیرد و همسو می نماید ، شیوع ویروس کوئید 19 در سال 2020 می باشد. با وجود این وسعت کاربردی و تکثر مفهومی ، می توان انتظام و اجتماعی نظری میان بازی های زبانی گوناگون در این عرصه پیرامون الترناتیوهای ذیل برقرار کنیم:

  • هر بحرانی معطوف به تصمیم گیری های فوق العاده است که در آن الگوهای تصمیم گیری موجود به وسیله وضعیت اضطراری درهم می شکنند . وضعی اضطراری که تهدید به تحمیل خشونت و خسارت عمده به منافع ذی نفعان و اهداف بسیار مهم واحد تصمیم گیرنده می کند به مثابه وقایع در سوپر مارکت های ایلات متحده پس از اپیدمی ویروس کرونا (کوئید19) در سال 2020 .
  • میزان زمان موجود برای پاسخ دادن را قبل از اتخاذ تصمیم محدود می کند مانند الگوهای اشتباهی که جهت جلوگیری از ویروس کوئید 19 در روزهای ابتدایی می شد که در تمامی جوامع در برگیرنده ی ویروس منجر به افزایش مرگ و میر زیاد می شد.
  • اعضای واحد تصمیم گیری با وقوع آن غافلگیر می شوند .

اگر موارد مذکور را درباره بحران جدی بگیریم ، آنگاه تردید نخواهیم داشت که در طول تاریخ بشریت ، هیچ جامعه ای را که فاقد نوعی تجربه از بحران باشد نخواهیم  یافت .از اینرو باید بپذیریم که جامعه امن و با ثبات ، اساسا به معنای فقدان بحران نیست . به عبارت دیگر ، تفکر در جامعه ی امن و مانا و پویا ، مستلزم حذف بحران و تغییرات مدنی نیست بلکه به معنای مدیریت و پیشگیری به منظور به حداقل رساندن عوارض می باشد. همانگونه که دیوید ساندرز[1] به ما می گوید ثبات ناظر است بر فقدان نسبی برخی انواع حوادث بی ثبات کننده که خواه به صورت تغییر در ساختار قدرت یا وضعیت اجتماعی و زیستی به صورت مسئلت آمیز یا حتی خشونت آمیز به چالش می انجامد .

بی تردید جوامع انقلابی را نمی توان در خانواده جوامع امن ( جوامع با ضریب بحران پایین ) طبقه بندی نمود، زیرا هر جامعه انقلابی و ایدئولوژیک مشربی به اقتضای طبیعتش ، جامعه ای بحران زا و به معنای دیگر بحران زی است . در چنین جوامعی یک تصادم م تزاحم ساده میان سیاست، معیشت و قضاوت ، یک تلافی نابهنجار و نابهنگام دو یا چند گفتمان و گرایش سیاسی ایدئولوژیکی متفاوت ، یک شرایط دفعی فقدان تصمیم گیری و یا یک گره خوردگی غیر قابل پیش بینی در سطحی از سطوح نظام ، جامعه ، یک تقابل ساده میان ارزش ها و واقعیت ها ، می تواند به چالشی شالوده شکن و ساختار برانداز تبدیل گردد مثال معاصر آن نهضت جلیقه زردهای فرانسه در سال 2019 می باشد. ایران نیز بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی از این قاعده مستثنی نبوده و نیست . بستر اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی متلاطمو جوشان بعد ار انقلاب و تهدید نظام موجود ( ملی و فراملی ) مفهوم بحران را در بطن و متن زندگی روزمره و ادبیات عامیانه جامعه ایرانی نشاند . گفتمان انقلابی ، همچنین فرا گفتمان مدرنیته را به مبارزه ای معرفتی فراخواند، این گفتمان با درون مایه ای ایدئولوژیک با شگرف ترین انقلاب دینی و در عین حال مدرن در عصر سکولاریسم بود. گفتمان انقلابی ، دو انگاری های متضادی که در بستر مدرنیته تعریف و تثبیت شده بودند را همنشین و هم زیست یکدیگر نمود . از همین رو گفتمان امام خمینی ( ره ) نه تنها موج اندیشه ها ، که بر سپهر روح و جان مردمی محروم و مهنت کشیده و تحقیر شده ، به دست رژیم پهلوی جای گرفت و آدمیان نه به حکم عقل که به حکم عشق پرچمش را به دوش کشیدند و به تصریح فوکو: نقش آن شخصیت کاریزماتیک ( امام خمینی ) از اینجا نشأت می گیرد که هیچ ردیس دولت ، هیچ رهبری و هیچ سیاست مداری حتی اگر از پشتیبانی نظامی و رسانه ای برخوردار باشد نمی تواند همچون امام خمینی در دل های توده ی مردم نفوذ کند .

در لحظه های این دوران ( انقلاب ) و ایدئولوژی انقلاب ، هم به مثابه عوامل بحران زا و هم به عنوان عوامل موثر در تدبیر و مهار بحران ها ظاهر شدند.تأملی گذرا در تاریخ چهار دهه ی بعد از انقلاب ، آشکار کننده نقش دو گانه این پدیده ها در عرصه های مختلف مانند ترورهای اول انقلاب، جنگ تحمیلی و دفاع مقدس ، زلزله ی رودبار و منجیل ، زلزله بم ، حوادث سیاسی کوی دانشگاه ، رویدادهای پس از انتخابات 88 ، بحران های ناشی از تحریم های یکجانبه، زلزله ی غرب کشور ، و بحران ویروش کوئید 19 را نامبرد و همچنین آثار مثبت بحران ها که باعث خود کفایی کشور در اکثر حوزه ها و ایجاد پیوند و همدلی مابین آحاد جامعه ایرانی شد، مراسم ترحیم آیت الله هاشمی رفسنجانی ، نماز جمعه با شکوه با امات رهبر معظم انقلاب و تشیع تاریخی و با شکوه سرلشگر شهید سلیمانی وحدت و همدلی مردم در بحران هایی شبیه زلزله و ایجاد پویش های مردمی را می توان نام برد .اگر چه این شرایط متلاطم و بحرانی مجالی اندیشه ساز را فرا روی تدبیرگران و تصمیم سازان قرار داد و به ایشان چگونگی تافتن و پرداختن ره یافت ها و راهبردهای تحلیل ، تخمین و تدبیر بحران را آموخت ، لیکن کماکان فقدان یک دکترین مشخص و گفتمان مسلط در زمینه مدیریت بحران ها سخت محسوس است . بی تردید ، عواملی بسیار زیاد از جمله: تلوّن و تعدد گفتمانی ، مشی و منش های گوناگون سیاسی ، قرائت های متفاوت و گاه متضاد از واقعیت های جامعه برداشت ها و تعاریف مختلف از فرصت ها و تهدید ها ، چارچوب های گوناگون تنگ و باریک جناحی سیاسی و یا شغلی حرفه ای ، فقدان سناریو های معین و برنامه ریزی استراتژیک مدون پیشگیری از بحران ها و … در متصلب کردن فضای نظری (تئوریک ) بی تأثیر نبوده است . اما چنانچه گذشته را چراغ راه آینده قرار دهیم ، خود را لاجرم از یافتن راه برون رفتی عاجل از این مسیر می یابیم. هر آغازی در این عرصه در طلیعه خود نیازمند دو گام به پس نهادن و کالبد شکافی نقادانه اندیشه و رفتار مدیریتی نخبگان این مرز و بوم است . صرفا از این رهگذر قادر خواهیم بود تصمیم سازان جامعه خود را به زیور دانش ، قدرت تدبیر امور بیاراییم و آمادگی و استعدادی متعارف را در لایه های میانی  و قاعده هرم جامعه جهت درک بحران و مواجه صحیح با آن ایجاد نماییم که انجام این مهم بیش از هر چیز نیازمند اراده معطوف به آگاهی و آگاهی ناظر بر چگونگی حکومت کردن نخبگان سیایت ساز و تصمیم پرداز جامعه است .

بدون شک استراتژیست ها و تصمیم سازان هر جامعه ای که نتوانند قسمتی از راه حل بحران ها و مشکلات باشند ، به طور فزاینده ای خود به جزئی از مشکل تبدیل می شوند . دولت ها نیز به همین گونه اند آنان بازیگران حرفه ای هستند که توان و استعداد بازنگری و مدیریتی خود را در ورطه و در خلال بحران ها به نمایش می گذارند. که هم می توانند نقش یک کلید و هم در شمایل یک قفل ظاهر شوند. هم می توانند نقاب از چهره بحران برگیرند و هم می توانند خوئ لایه و نقابی دیگر شوند . بی گمان بحران ها پدیده هایی بسیار پیچیده هستند که کاملا با بساطت و یکپارچگی بیگانه هستند، سریع حادث می شوند ، سریع اشاعه می یابند و سریع تخریب می کنند .منافع استراتژیک یا به تعبیر لوکس [2]( منافع رادیکال/ واقعی ) را تهدید می کنند . در اولویت ها و فوریت های تصمیم گیری سکنی می گزینند ، ارتباطی متقابل میان ناامنی ها و آسیب پذیری ها برقرار می سازند، مرز بین واقعیت و غیر واقعیت را کدر می کنند و اطلاعات را به زیر پرده کشیده و چهره ای مخدوش از آن ارائه می کند ، از اینرو سخت روشن است که راه برون رفت و یا تدبیر بحران نه تنها یک هنر ، بلکه ترکیبی از علم ، فن و هنر است .

 

 

مع الوصف مفروض های مباحث نظری و تجربی و تمثیلی فوق در گزاره های زیر خلاصه می شود:

  • امکان مهار و تدبیر هر بحران رابطه ای تنگاتنگ با میزان شناخت ، تهدیدات و فرصت های ناشی از آن و احصاء دقیق فرآیند حاصله از این دو  را دارد .
  • در شرایط بحران که از یکسو اطلاعات مخدوش می شود و از سمت دیگر فرآیند ها ناکارا و فاقد اثربخشی می شوند.
  • اندیشه تحلیل و تدبیر بحران در ایران هیچگاه بر بنیان های (( گزاره های جدی )) شکل نگرفته است.
  • همواره بسیاری از نخبگان و تصمیم سازان خود جزئی از بحران بوده اند و نه قسمتی از راه حل .

 

 

منابع و مآخذ

دیوید ساندرز ، الگوهای بی ثباتی سیاسی (انتشارات پژوهشگاه مطالعات راهبردی تهران 1380)

محمد رضا تاجیک، مدیریت بحران مرکز استراتژیک ریاست جمهوری

[1] D.Sanders

[2] luckes

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *